اشکــ های نشسته بر روی گونه هایم؛دلتنگی ام را به تماشا گذاشته است


دستانم را زیر چانه ام زده ام

و مات مبهوت نگاه میکنم؛به خورشیدی که بازهم چشمانش را به روی جمعه ی بدون تو بست...........

دستانم را زیر چانه ام زده ام

و مات و مبهوت نگاهی به اتاقم می اندازم؛باز هم من ماندم و خلوت و سکوت شب؛من ماندم و مهمان همیشگی اتاقم و تنهایی ام


آقا بیا...

حرفهای نگفته خیلی دارم

.....

همیشه میخندم تا کسی دست دلم را نخواند؛تا کسی از زخم دلم؛زخم بر ندارد

دلتنگی هم عالمی دارد

........