قصه ی همیشگی

باز هم قصه ی همیشگی آمدن بــهار؛
بهار بدون تو!
تنها زمین است که نفس تازه میکند؛کاش ازاین خواب زمستانی بیدار شویم و برای آمدنت کاری کنیم...

پ.ن ای خدا کاش شود سال نو هم عـید فرج...

واژه های سیه پوش

از غمت واژه ها سیه پوش شده اند؛

داستان عجیبی است؛تو تا عرش پر کشیده ای ولی هزار قافله دل؛به پشت سر داری!

ام ابیها

لقب ام ابیها؛

لباس زیبایی است که پیامبرخدا تنها بر قامت تو پوشانده است!

ســلام

سلام به اشکـ بی شمار تو...

سلام به قلب داغــدار تو...

سلام به سینه ی پر از غمت...

سلام به درد جسم پر تبت...

سلام به زینب حزین تو...

سلام به سوز و آه هرشبت...

یــافاطمة الــزهـرا(س)

پ.ن دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است!

لحظه های انتظار

نه؛گریه نمیکنم...
بخار لحظه های انتظار است که سرد میشود؛
به دلم افتاده است که می آیی...

عـــیــد

تــو بیایی

همه ساعت ها وثانیه ها؛از همین روز؛همین لحظه؛همین دم عــیــد است...

اللهم عـجـل لـولیکــ الـفرج

پ.ن سمت خــدا

آتــش؛سـیــلـی

صدای ناله هایش را میشنید؛

آنقدر کینه و نفرت وجودش را گرفته بود؛که عقده اش را با آتش زدن خانه و ســیــلی زدن خــالی کرد...

یازهــــرا(س)

فاطمه؛عـلـی

این روزها؛روزهای فاطمه(س) و این شب ها؛شب های عـلی(ع) است...

مرگ؛ زندگی

از چشمه سار دست های مهربان تو

مرگ هم؛آب زندگی مینوشد!

یاصاحب الزمان(عج)

یـازهـرا

این روزها دیگر صدایت نمیزنم

مادرت بین در و دیوار صدایت میزند...

یــازهـرا